باز باران , با ترانه میخورد بر بام خانه
خانه ام کو ؟
خانه ات کو ؟
آن دل دیوانه ات کو ؟
روزهای کودکی کو ؟ فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین ؟
پس چه شد دیگر کجا رفت؟
خاطرات خوب و شیرین ............
در دل ان کوی بن بست در دل تو آرزو هست ؟
کودک خوشحال دیروز غرق در غمهای امروز....
یاد باران رفته ازآرزوها رفته بر باد.....
باز باران , باز باران میخورد بر بام خانه
بی ترانـــــــه , بی بهانـــــــه , شایدم گم کرده خانـــــــــه
من تنگ دلم یا که جهان تنـــــگ شده
تیره بصرم یا افق بی رنــــــــــگ شده
گوش من بی حوصله بد میشـــــــنود
یا ساز طبیعت خشن آهنــــــــــگ شده
قفس داران سکوتم راشکستند
دل دائم صبورم را شکستند
به جرم پا به پای عشق رفتن
پرو بال عبورم را شکستند
مرا از خلوتم بیرون کشیدند
چه بی پروا حضورم را شکستند
تمنا در نگاهم موج میزد
ولی رویای دورم را شکستند