شبی شراره از شرق عشق سر زده و رفت....
شکفت , در دل شبهای شعله ور زد و رفت ....
هنوز واژه تردید نامعین بود (قولی که دادی شراره جان ) ....
که در گزینه تقدیر ضربدر زد و رفت ....
میان خلسه رویای آخرین لحظات ....
سری به شهر اساطیر دورتر زد و رفت ....
نشست گوشه تختش و گفت باز می آیم ....
باز خواهم گشت به دیدار دوباره و برفت ....
فرشته آمد و یک جفت بال قوی سپید .....
میان کوچه خلوت گذاشت در زد و برفت ....
درست نوبت تحویل با زمستان بود .....
که در تعلل پاییز در زد و برفت ....
...... وباز آذر 92 ...... آن شنبه شوم .....
همان شنبه که شراره پر زد و برفت .....
شراره عصر شب یلدا : دوس دارم امشب جایی باشم همونجایی که کسی هست 4 یلداس پیش من نیست ( مادر )
جمله ای که منو یاد درد 6 سالم انداخت و تازه فهمیدم دوای درد 6 عصر یلدای گدشته ام چیست ؟
تقدیم به همه دوستان و دوستداران شراره عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزیز
روحت شاد